پیمان پوررجب


قبل از تأسیس شرکتی، فرد کارآفرین باید چگونگی راه‌اندازی یک کسب و کار و مراحل آن، چگونگی انجام کارهای گروهی و مهارت‌های ارتباطی و نظایر آن را بیاموزد. در زمان تأسیس باید در زمینه مسائل مالی، شناخت بازار، اصول مدیریت، بیمه، اقتصاد، قانون کار و امور حقوقی، آگاهی و تبحر لازم را کسب نماید. توانایی مدیریت رشد و توسعه شرکت، یافتن شیوه‌های جدید، رقابت و حفظ موقعیت در بازار، یافتن بازارهای جدید نیز از جمله مهارت‌های مورد نیاز کارآفرین بعد از تأسیس شرکت هستند.

کلیه هدف‌ها و مراحل فوق به منظور ایجاد انگیزش در بین افراد و ایجاد کارآفرینان جدید، آگاهی دادن، هدایت و تشویق کارآفرینان به سوی کسب مهارت‌های لازم و ارائه آموزش‌های لازم برای کسب مهارت‌های مورد نیاز به کارآفرینان صورت می‌گیرد و گذراندن این دوره‌ها برای موفقیت کارآفرینانی که قبلاً هیچ گونه سابقه و زمینه‌‌ محیطی لازم برای آنان فراهم نبوده، ضروری است.

علاوه بر این، هیلز‌ (1988) در مطالعه‌‌ خود بر روی 15 مربی کارآفرینی پیشرو در آمریکا دریافت که دو هدف مهم از برنامه‌های آموزش کارآفرینی وجود دارد:
1) افزایش آگاهی و فهم فرآیند مشارکت در راه‌اندازی و مدیریت یک کسب و کار جدید؛
2) افزایش آگاهی دانشجویان از مالکیت کسب و کار کوچک به عنوان یک گزینه‌ی جدّی شغلی.

کاکس (1996) معتقد است: هدف اصلی برنامه‌های آموزشی در مرحله‌ی آگاهی از توسعه‌ کارآفرینی، ارتقاء اثر بخشی با توجه به خلق شرکت‌های جدید می‌باشد. بنابراین، آموزش در این مرحله باید به جستجوی تقویت تجربیات یا فرصت‌ها برای عمل کارآفرینانه باشد.

گاروان ‌ (1994) بر مبنای بررسی 6 برنامه‌‌ کارآفرینی در 5 کشور اروپایی به این نتیجه رسید که اهداف اصلی این برنامه‌ها عبارت بود از:
1) شناسایی و برانگیختن انگیزه‌ها، استعدادها و مهارت‌های کارآفرینانه؛
2) تقویت همدلی و حمایت برای همه‌ی جنبه‌های خاصّ کارآفرینی؛
3) جهت دادن نگرش‌ها به سمت تغییر‌.

به جای در نظر گرفتن اهداف برنامه‌های کارآفرینی از دیدگاه تسهیل کنندگان ومربیان، هیسریچ و پیترز‌ (1994) این موارد را از دیدگاه شرکت کنندگان در برنامه بررسی کردند. برخی از اهداف مهم یادگیری کارآفرینی در دانشجویان، شامل تقویت فهم نقاط قوت و ضعف انواع مختلف بنگاه‌ها و نیز فرصت‌هایی برای ارزیابی مهارت‌های کارآفرینانه‌ی افراد می‌باشد.

علاوه بر این، دانش ضروری بازاریابی، منابع مالی، برنامه‌ریزی عملیات، برنامه‌ریزی سازمانی و برنامه‌ریزی راه‌اندازی کسب و کار همراه با کسب منابع نیز جزء اهداف معرفی شده‌اند. هیسریچ و پیترز همچنین مهارت‌های مختلف و مورد نیاز کارآفرینی را این گونه طبقه‌بندی کرده‌اند:
1) مهارت‌های فنی: شامل ارتباطات کتبی و شفاهی، مدیریت فنی و مهارت‌های سازماندهی؛
2) مهارت‌های مدیریت کسب و کار: شامل مهارت‌های برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، بازاریابی و حسابداری؛
3) مهارت‌های فردی کارآفرینانه: شامل کنترل درونی، نوآوری، ریسک‌پذیری و نوآوری.
علاوه بر این، هیسریچ و پیترز تأکید کردند که تقویت مهارت‌های خاص یعنی کنترل درونی، ریسک‌پذیری، نوآوری، تغییر محوری، پشتکار و رهبری دوراندیش، کارآفرینان را از مدیران متمایز می‌سازد.

با وجود افزایش ‌ تحقیقات در حوزه‌‌ آموزش کارآفرینی، جنینگز و هاولی (1996) معتقد بودند که بسیاری از برنامه‌های آموزش کارآفرینی واقعاً نیازهای واقعی کارآفرینان را مورد توجه قرار نداده‌اند. اگر فردی شروع به بررسی موضوعات آموخته شده در برنامه‌های کارآفرینی کند به این نتیجه می‌رسد که برخی برنامه‌ها بیشتر مبتنی بر ریسک هستند تا مبتنی بر رفتار و بر مهارت‌های خاصی برای مدیریت کسب و کار کوچک از قبیل منابع مالی و بازاریابی تمرکز می‌کنند تا توانایی‌های خلاقیت، نوآوری و حل مسأله.

 بسیاری از برنامه‌های ساختمند آموزشی، کمتر به تغییر رویکردهای کارآفرینی در جهت حلّ مسائل تجاری می‌پردازند. به طور کلی، حمایت زیادی از این دیدگاه وسپر (1982) وجود دارد که بیشتر برنامه‌های کارآفرینی باعث ارتقاء کارآفرینی نشده است و نتایج مورد نظر را برای شرکت کنندگان به دنبال نداشته است. به نظر می­رسد برنامه­های آموزش کارآفرینی بیشتر باید به سمت شیوه­های راه­اندازی کسب و کار حرکت نماید و مهارت­های موردنیاز در هر مرحله از فرایند راه­اندازی کسب و کار آموزش داده شود.