پیمان پوررجب
تعريف دقيق و يكساني از کسب وکارهای کوچک و متوسط وجود ندارد و معيار تعريف ارائه شده براي آنها در كشورهاي مختلف، متفاوت است. معيارهاي موجود جهت تعريف کسب وکار های کوچک و متوسط مواردي مانند: تعداد كاركنان، ميزان داراییهای بكار رفته، نسبت فروش به سرمايه در گردش، تعداد كاركنان زن، تعداد كاركنان و ارزش دارايي، گردش پول و ارزش دارايي، تعداد كاركنان و ميزان فروش و ارزش دارايي است.
طبق تعريف مركز آمار در ايران نيز صنايعي كه تعداد كاركنانشان كمتر از 9 نفر میباشند به عنوان صنايع كوچك تلقي میگردند ولي میتوان صنايعي را كه تعداد كاركنان آنها زير 50 نفر است، ه بعنوان کسب وکارهای کوچک و متوسط به حساب آورد. در واقع، هر صنعتي بر اساس درآمد و ميزان استخدام سالانه، اندازه استانداردي را براي خود تعريف ميكند. در بيشتر موارد اين تعريف به واسطه نمايندگيهاي دولتي تعريف ميشود تا تحت قوانين تغييرپذير دولتي تحلیلهایی را صورت دهند.
به علاوه، اين استانداردها براي برنامههايي كه در خصوص كمك بهبود به امور مالي است كارا ميباشد. كسب و كار كوچك بصورت مستقل است و هر شركتي با كمتر از 500 پرسنل در اين حيطه قرار ميگيرد. اين اندازه مرسومترين استاندارد تعريف شده است. در آمريكا حدود 5/22 ميليون كسب و كار مستقل از كشاورزي و زراعت وجود دارد كه 99 درصد آن كسب و كار كوچك به حساب ميآيند.
اهميت کسب وکارهای کوچک و متوسط در اقتصاد كشورها از نظر تعداد به اين صورت است كه کسب وکارهای کوچک و متوسط درصد بالايي از تعداد كل صنايع را تشكيل میدهند. به عنوان نمونه، تقریباً 19 ميليون واحد (معادل 8/99 درصد كسب و كارهاي موجود) در اتحاديه اروپا را کسب وکارهای کوچک و متوسط تشكيل میدهند.
درحالي كه در امريكا بالغ بر 99 درصد و در ژاپن رقم مشابهي ملاحظه ميگردد. شرکتهای کوچک و متوسط نقش عمدهای در اقتصاد، اشتغال و محیط زیست کشورهای در حال توسعه دارند.
شرکتهای کوچک و متوسط پشتوانه اصلی اقتصاد در فرآیند صنعتی شدناند. این بخش برای اقتصادهای درحال گذار کشورهای در حال توسعه، بسیار مهم وضروری است. در هند 95 در صد واحدهای صنعتی، صنایع کوچکی هستند که 40 درصد تولید را برعهده داشته و 35 درصد صادرات مربوط به بخش صنایع کوچک است. سهم کسب و کارهای کوچک و متوسط در اقتصاد ایران از نظر تعداد نیز رقم بالای 95 درصد میباشد.
در امریکا، کسب و کارهای کوچک، یعنی آنهایی که دارای کمتر از پانصد نفر شاغل هستند، 53 درصد از نیروی کارخصوصی را استخدام کرده و همچنین 47 در صد از میزان فروش و 51 درصد از تولید ناخالص داخلی مزبور به بخش خصوصی را به خود اختصاص میدهند. 16 درصد از تمامی واحدهای تجاری که اکنون در امریکا مشغول به فعالیت هستند، ظرف یک سال گذشته به ثبت رسیدهاند و واحدهای تجاری کوچکتر هم حدود 67 درصد اختراعات و اکتشافات جدید را به نام خود ثبت کردهاند.
این واحدها قسمت جدایی ناپذیر فرآیند تحول و دگرگونی هستند که در بازار رو به گسترش است. اینها در ابداع شیوههای جدید که منجر به تغییرات فناوری و افزایش توانایی تولید خواهد شد، نقش مهمی ایفا میکنند. باید گفت که چنین واحدهایی در جستجوی تغییر و تحول و رقابت هستند، چون در حال دگرگون کردن ساختار کلی بازار هستند.
اگر به کسب و کارهای کوچک دقت کنیم، میبینیم که آنها رابطه بهتری با دیگر افراد و مشاغل دارند. آنها تلاش میکنند که در فعالیتهای انسان دوستانه شرکت کنند، به دیگران امید بدهند و خودشان هم سرشار از امید هستند. این کسب و کارها میتوانند در پایتخت نباشند و در شهرهای کوچک و بزرگ در حال ساختن آیندهای برای خود هستند.
به همان اندازه هم برای دنیای اطراف خود سودمند هستند. نزدیک به ۹۲ درصد از شرکتهای کوچک به سازمانهای غیر انتفاعی و خیریه کمک میکنند و بیشتر از ۵۰ درصدشان هم به عنوان داوطلب در رویدادهای مختلف شرکت میکنند؛ بدون این که کسی از آنها بخواهد.
این شرکتهای کوچک هستند که باعث رشد امید و خلاقیت در شهرها میشوند. تعداد مشاغلی که با کسب و کارهای کوچک ایجاد میشود، به نسبت کارخانههایی که وجود دارند بیشتر است. آنها خوش قولتر هستند، کارمندان آنها وفادارترند و اهمیت بیشتری برای مردم قائل هستند، زیرا زندگی آنها در گرو رضایت مردم است.
بیشتر ثروتی که شرکتهای کوچک به دست میآورند، در داخل کشور استفاده میشود. این شرکتها کمتر درگیر صادرات و واردات هستند و بیشتر از فکر خود استفاده میکنند. همچنین باعث میشوند وسایلی که برای خرید آنها به واردات نیاز دارند، در داخل تولید شوند.
به دلیل شکل کار این کسب و کارها، نیاز دارند که خدمات مناسبی به مشتریان خود ارائه کنند. این شرکتها، اهمیت مشتری را بیشتر درک میکنند. بیشتر شرکتهای بزرگ امروزی، مثل گوگل، یاهو، اپل، فیسبوک، اینستاگرام، کیک استارتر و… با کارمندان کم و فضای محدود شروع به رشد کردهاند.
دیدگاه خود را بنویسید